حاکمیت قریب به پنج دهه جمهوری اسلامی بر ایران، حاصلی جز ویرانی و نابودی بنیادهای زندگی نداشته و ارمغانی بجز مرگ به مردم نداده است.
جمهوری اسلامی طی این سالها بصورت سیستماتیک تمام امکانهای شاد زیستن را از مردم گرفت و حتا از نابودی بافت و فضاهای شهری ابایی نداشته است. از حکومتی که جان آدمی برای او ارزشی ندارد چگونه میتوان انتضار داشت به بافتهای شهری و روستایی رحم کند و زیباییهای آنرا از بین نبرد.
یکی از شهروندان کرمانشاهی، در دلنوشتهای که برای "آواتودی" فرستاده اوضاع و احوال امروز کرمانشاه را اینگونه وصف میکند: "زادگاهمان کرمانشاه، دیگر آن کرمانشاه سابق نیست که ورودیاش میدان گاراژ بود و در نهایت به باغهای رویایی سراب قنبر منتهی میشد، شرقش دروازه چوب فروشها بود وغربش پمپ گازوییل وسنجابی بود. تصویری که دیگر امروز از آن خبری نیست. کرمانشاه را با باغهای سراب وکوچه باغهای زیبای آن و جعبههای میوه که طبقداران هر روز به میدان شهرداری سابق میآوردند تا بفروشند، و بوی عطر میوههای سراب را، کجا میتوان بار دیگر یافت؟".
یکی از جنایتهای جمهوری اسلامی از بین بردن بنیادهای اخلاقی جامعه و ویران کردن ساختارهای اجتماعی آن بود، بگونهای که امروزه با جامعهای از همپاشیده روبرو هستیم که شاید در تاریخ ایران نمیتوان نمونه آنرا بیابیم. به همین خاطر این شهروند با نگرانی به وضع موجود اشاره میکند و میگوید: "بیاد داریم، جایگاه مردمانی بزرگ منش، مهمان نواز، با عشق وصفای باطن که در مروت وجوانمردی زبانزد خاص عام بودند. بزرگان هر محل حکم پدری داشتند واحترامشان واجب و حرفشان حرف بود و حکمشان حکم. با بودن بزرگان محل، بندرت کسی کارش به کلانتری ودادگاه می افتاد، کلانتر محل بزرگ محل بود".
او در ادامه به بزرگان ادب و هنر کرمانشاه نیز اشاره میکند که امروزه جای خالیشان هویداست و آرزو میکند بار دیگر این شهر شاهد ظهور بزرگانی در حوزه ادب و هنر باشد و میافزاید: "از کوچه پس کوچههای مسیر آبشوران و خاطرات خواندنی زنده یاد علی اشرف درویشیان، گذر از اجلالیه ورفعتیه وخاطرات عشق بهرام ساویز در شاهکار ادبی علی محمد افغانی در کتاب شادکامان دره قرهسو، نوشتههای منصور یاقوتی، از صدای خاطرهانگیز طاهرزاده و لرنژاد و صدای ساز اسماعیل مسقطی و... . از تاقبستان و بیستون و مناطق زیبای آن که تفرجگاه بکر وطبعیت زیبایش که روزهای جمعه پذیرای همه اهل خانواده و فامیل و دوست و آشنا بود تا با هم یک روز را با عشق ومحبت سپری کنیم، دیگر خبری نیست. در آن زمان ما دلخوش بودیم به این همه مهر و دوستی و عشق و محبت".
با از بین رفتن امکانهای شاد زیستن و تحمیل فشارهای کمرشکن اقتصادی به مردم و اعدام روزانه جوانان وطن در ملاء عام یا در زندانها، حکومت اسلامی ایران کوشید تا افسردگی و یاس را به جامعه تزریق کند. این شهروند کرمانشاهی در بخش دیگری از نوشتههای خود به این موضوع میپرداز و یادآور میشود: "امروز کرمانشاه بوی دلتنگی میدهد و بوی یأس و بوی ناامیدی. هر چه شهرمان و خودمان بزرگتر شدیم، مهر و محبت و عشق وعاطفه نیز کمتر شد. کرمانشاه، دیاری که مظهر عشق و یادگار شیرین وفرهادها، مظهر مردی و جوانمردی و پهلوانی، مظهر مهمانوازی و مردم داری، مظهر ادبیات و موسیقی و شعر و... بود، در خود خمیده است. امروز چه مظلوم شدهای ای دیار، چه غریب شدهایم در این دیار".
"مثل پراو و بیستونت استوار بمان ای دیار...
خوشا کرمانشاهان و شور حالش
خوشا شور سرور و قیل وقالش
خوشا فر و شکوه تاق بستان
خمیده تاق تاریخ از کمالش
ستیغ بیستونش، بام گیتی است
کهن یادآور فر و جلالش ".